Sunday 21 July 2019

و مخصوصن معصومْ معصوم خیره شدن. انگار نمی‌خاهد اتفاقی بیفتد و این حتمی‌ست.

و خب، مشغول دوش گرفتن تو حموم خونه نسبتن جدیدم بودم و در نیمه‌باز بود و صدای موزیک میومد از بیرون، و انعکاس چراغای رو دیوارو می‌دیدم تو شیشه‌های پنجره، و فکر می‌کردم به تو، و به همه مسیر وحشت‌آور پیش روم، and yet somehow، آروم بودم.