پلان اول:
توی مفتح قدم میزنیم.
سه تا لباس پرو کردهم. هیچکدوم رو زیاد دوست نداشتهم. میپرسم تو دلت با کدومه.
میگی نمیدونم. مشکیه بهت میاومد. ولی مشکی دلت
نمیخاد. من نمیدونم چی مدنظرته که نظر بدم. من اصلن بلد نیستم در مورد لباس
مجلسی دخترونه نظر بدم. میگم مهم نیست نوع لباسش که. کدوم به نظرت مناسبتره کلن؟
یه حرفی میزنی که ناراحتم میکنه. عصبانی میشم. عذرخاهی میکنی. سعی میکنی
دستمو بگیری. دستمو بهت نمیدم. عذرخاهی میکنی. هیچی نمیگم. میگی زهرمار نکن
امشبو دیگه. بیشتر عصبانی میشم ولی باز هیچی نمیگم. سر خیابون وایمیستیم و در
سکوت سیگار میکشیم. سعی میکنی بغلم کنی. نمیذارم. عصبانی میشی. میگی من اصن
دیگه هیچی نمیگم. قرار بوده بریم خونهی تو، ولی من میرم خونه و تو میری خونه،
جدا جدا. قبل رفتن بغلم میکنی. بغلت نمیکنم. عذرخاهی میکنی. طولانی عذرخاهی میکنی.
میگم باشه. فقط همین. جدا میشیم از هم. دم عابربانک وایمیستم که شارژ ساختمون رو
کارتبهکارت کنم. زنگ میزنی. فکر میکنم شاید میخای جدیتر عذرخاهی کنی. میخای
بگی بیام پیشت که حرف بزنیم و با قهر و تلخی نگذرونیم امشبو. میگی وسایلم جا
مونده پیشت. فعلن لازمشون ندارم؟ نه. ندارم. خداحافظ.
پلان دوم:
بیدار میشم، بهت
پیام میدم. دوش میگیرم، گوشیمو چک میکنم، جواب ندادی. صبحانه میخورم و حاضر میشم
میرم سر پروژه. گوشیمو چک میکنم، جواب ندادی. زنگ میزنم به عباس. خابه، جواب
نمیده. گوشیمو چک میکنم، جواب ندادی. میرسم خونه و میشینم پای مقاله. گوشیمو
چک میکنم، جواب ندادی. عباس بیدار میشه و زنگ میزنه که بیا اینجا. کارامو تموم
میکنم، میزنم بیرون. آسمون یهو ابری و بغضی شده. چشمم که میفته بهش، غم عالم میریزه
تو دلم. گوشیمو چک میکنم، جواب ندادی. از مغازه سر کوچه خرید میکنم. بارون میگیره.
میرسم خونه عباس. گوشیمو چک میکنم، جواب ندادی. میریم توی تراس چایی و سیگار.
بارون شدید شده. به عباس میگم که چی شده. اشکام میریزن. بغلم میکنه. گوشیمو چک
میکنم، جواب ندادی. مست میکنم. میرقصم. آواز میخونم. گوشیم خاموش شده. میزنمش
به شارژ. جواب دادی. عباس میپرسه چی شده؟ مست مستیم. جوابتو براش میخونم. گریهم
میگیره. با عباس حرف میزنیم. ساعتها حرف میزنیم. مست مستیم.
میخای ببینیم. خابم
میاد. عباس تا خونه باهام میاد، دلداریم میده، برام غذا میذاره. بهش میگم که میرم
بخابم. اما میام پیش تو.
پلان سوم:
بیدار شدهم و تو
کنارم نیستی. امروز سرکار نمیرم. پا میشم میام توی هال. نشستی روی کاناپه
سیگاربهدست. میگی چرا بیدار شدی عزیزم؟ برو بخاب. خابالود با هودی تو که تو تنمه
میام دراز میکشم کنارت. یه چیزی میکشی روم. دستت آزادت که روی کاناپهست رو میگیرم.
دستمو میگیری. از پشت پلکای بسته میفهمم که صورتمو میبوسی و میری.