Tuesday 29 October 2019

زیباتر.


سیگارم را با کبریت آتش می‌زنم. تیغه آفتاب پشت گردنم را از پس موهای گوجه‌شده بالای سر، گرم می‌کند و من که با دمپایی پشمی و پولیور در تراس ایستاده‌ام، دلگرم می‌شوم. می‌خانمت. من کجای نوشته‌های تو ام، منی که نوشتنم تمامن توست؟ قدم می‌زنم به سمت دیوار تراس، آفتاب پشت گردنم را رها می‌کند و من گردنم را با کلاه پلیور می‌پوشانم. غمت را درک می‌کنم. غمت را با سلول‌هام حس می‌کنم. غمت، از همان‌هایی نیست که یک روز مسئول دفترچه بابت تاخیر مواخذه‌ات می‌کند و دچارش می‌شوی. غمت آن‌طوری است که هرچی خوشحالی بهت هجوم بیاورد هم، ته دلت غم داری. غمت را می‌ستایم. عمق جدی و پنهان غمت را می‌ستایم. نوشتنت را می‌ستایم. من کجای نوشته‌های تو ام؟ "معشوقه‌ام روز به روز زیباتر می‌شود و خواستنی‌تر." تو مال منی. من از یک صفحه، چند خط زندگی تو ام؟ 

1 comment:

  1. آخه جای این نوشته‌ها توی این بیقوله‌ است؟
    دو تا مثل تو توی بیان بود، من بیان رو می‌پرستیدم
    دریغا، دریغ...

    ReplyDelete