Thursday 9 February 2017

"کمی زخمی می‌شدم و همین خیلی خوب بود؛ چون رنج بردن خوب است."

من برای  شرایط ریاضتی ساخته شده‌م. برای شب بیداریای اجباری و گرسنگی و بی آهنگی و گرمای شدید و سرمای شدید-که البته اینو واقعن دووم نمیارم و اصولن سریع از شرش خلاص می‌شم- و خابیدن روی زمین سخت سرد(بدون پتو) و رد شدن از بالای پل وسط سنگلاخ نه اون مسیری که برای عابرین پیاده درنظر گرفته‌شده، و شوت کردن از زاویه‌ی بسته و زندگی در سال‌های جنگ و دراز کشیدن روی تخت پوشیده از میخ. نمی‌دونم می‌شه اسمش‌و مازوخیسم و سلف‌هارم و این‌جور چیزا گذاشت یا نه، ولی من همون اسم ریاضت‌و ترجیح می‌دم. در واقع این‌جوری ام نیست که خیلی به فکر تعالی و پرورش روحم باشم؛ بیش‌تر این‌جوریه که میخام وقتی اون "چیز" تموم میشه، برگردم به پشت سرم نگاه کنم و بگم "اوه پسر، من واسه رسیدن به این‌جایی که هستم سختی کشیده‌م"، هرچند سختی کشیدن ضروری نبوده. هرچند راه راحت‌تری ام بوده، من می‌خاستم نشون بدم که از راه سختشم می‌تونم. همین‌قدر شوآف‌طور و همین‌قدر احمقانه. 



عنوان، از کتاب "میلیون‌ها"، فرانک کاتریل بویس.

No comments:

Post a Comment