Saturday 11 February 2017

I’d almost forgotten this, we’re anchored alone in a lake of stars

خابتون‌و دیده‌بودم آقای عزیز، و توی اولین ساعات بیداری نشسته بودم روی زمین و با مقوای سفید از توی یه طرحِ شمسه‌طور حجم در می آوردم. کسی خونه نبود، هوا ابری بود و نور کم، اریک هودن می‌خوند We’ve gone way too far.. Gone way too far ، -به قول سارا- تو پس‌زمینه بارون می‌اومد و من درِ تراس‌و یه کم باز گذاشته بودم که بارون‌و ببینم و صداش‌و به‌تر بشنوم. من توی فکر شما غرق بودم آقای عزیز، دستام توی مقواها، اریک هودن می‌خوند و صدای بارون می‌اومد.

No comments:

Post a Comment