خابتونو دیدهبودم آقای عزیز، و توی اولین ساعات بیداری
نشسته بودم روی زمین و با مقوای سفید از توی یه طرحِ شمسهطور حجم در می آوردم. کسی
خونه نبود، هوا ابری بود و نور کم، اریک هودن میخوند We’ve gone way too far.. Gone way too far ، -به قول سارا- تو پسزمینه بارون میاومد و من درِ
تراسو یه کم باز گذاشته بودم که بارونو ببینم و صداشو بهتر بشنوم. من توی فکر
شما غرق بودم آقای عزیز، دستام توی مقواها، اریک هودن میخوند و صدای بارون میاومد.
+ Hope yet
No comments:
Post a Comment