Thursday 20 July 2017

Step outside 'cause summertime's in bloom

لوکیشن: اسپات شهری مورد علاقه.
 امیر داشت برای سهراب شاهنامه می‌خوند، دستام از اضطراب عرق کرده بودن و توی گوشم: وارونه ست، این بار وارونه ست.
که سرمو آوردم بالا و دیدم که خدایا، غروبه.

بعد نشستم به تماشاش. که در این جهان چیزی قشنگ‌تر از تماشای غروب هست؟
خود غروب شاید.

چراغای نارنجی و قرمز، شبی که می‌اومد تا منو غرق کنه و گم کنه تو سایه‌ها و تاریکی خاستنیش.

لوکیشن: روبه‌روی چشمات. میگفتی انتظار این ده دقیقه آخرش چه‌قدر سخته!
من چه‌قدر منتظرت بودم؟

انتظار همه ش سخته، آقای عزیز.

No comments:

Post a Comment