Friday 6 September 2019

همین بود.


 "انحناهای تنت. و تنت، وطنم."
Maybe love IS really about wanting to cuddle with the one who's just railed you.

خرامان می‌روی سمت پل کالج. می‌روی کافه آمبیانس. یا شاید می‌روی کوچه پرتوی ببینی‌اش. ترکیب هراس‌انگیزانه زیبای غروب و ابر. آسمان خاکستری. آدم‌های رهگذر لبخند به لب. کوله ات سبک است. خاطرت هم. 

صداش از آن‌ور میز می‌آید. سرت پایین است. خیره شده ای به پیرهن خال‌خالی خاکستری و شلوار جین آبی روشنت. راضی. زیبا. شکرگزار. آرام. فرو رفته در میهمانی بزرگ زندگی.

No comments:

Post a Comment